ارسال شده در ۲۷ / ۱۲ / ۱۳۸۹ در ساعت ۹ و ۳۲ دقيقه
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف ، شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست بر آورده به مهتاب
یادم آید تو به من گفتی:
- « از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب آیینه ی عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش، فردا که دلت با دگران است!»
با تو گفتم :
-« حذر از عشق!؟ ندانم
سفر از پیش تو!؟ هرگز نتوانم
نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی من، نه رمیدم، نه گسستم
باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم،
همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق، ندانم،
سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم
نرمیدم
رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم
نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم ...
shadi
خىلى عالىىى
ارسال شده در ۷ ارديبهشت ۱۳۹۶ ساعت ۱۹ و ۲۲ دقیقه
آرزو
عالی بود..ازین شعرا بیشتر بذارین ممنون میشیم
ارسال شده در ۵ فروردين ۱۳۹۵ ساعت ۲۲ و ۲۹ دقیقه
sara
لطفا بیشتر از این شعرهای زبیا بذارید خیلی دوست داشتم...
ارسال شده در ۲ شهريور ۱۳۹۳ ساعت ۱۰ و ۱۶ دقیقه
لاله
خیلیییی دوسش دارم
ارسال شده در ۶ ارديبهشت ۱۳۹۳ ساعت ۱۵ و ۴۹ دقیقه
saye sheytoonak
khili khob bood
ارسال شده در ۲۲ آبان ۱۳۹۰ ساعت ۱۸ و ۱۴ دقیقه